دشت خــــاطـــرات

و آن چه می ماند، خــــــاطـــره هاست...!

دشت خــــاطـــرات

و آن چه می ماند، خــــــاطـــره هاست...!

دشت خــــاطـــرات

و کاش دوست داشتنمون اونقدر عمیق بود که با تلنگری فرو نریزه...کاش!

طـنــــــــــــــــــــــز ( آمیخته با ریاضی )

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۵۹ ب.ظ


 

   طـنــــــــــــــــز  با طعم ریـــاضــــــــی

 

          


              30               

 

 

 

 1 )  از یک ریاضی دان ، مهندس و فیزیک دان می خواهند تا بررسی کنند آیا تمام اعداد فرد اولند.

ریاضی دان می گوید:3 اول است ، 5 اول است ،7 اول است ولی 9 اول نیست.پس یک مثال نقض داریم و قضیه درست نیست.

مهندس می گوید: 3 اول است ، 5 اول است ، 7 اول است ، 9 اول است ، 11 اول است.خوب همه ی اعداد فرد اول هستند.

فیزیک دان می گوید: 3 اول است،5 اول است،7 اول است،9 خطای آزمایش است ،11 اول است و خوب با دقتی که داریم ، می توانیم بگوییم همه ی اعداد فرد اولند.


 

2 )        توپ قرمزی را به ریاضی دان ، فیزیک دان و مهندسی می دهند تا حجم آن را تعیین کنند.

ریاضی دان قطر آن را با خط کش محاسبه می کند و ... !

فیزیک دان توپ را در یک ظرف مدرج آب می اندازد و...  !

 

مهندس بعداز کمی فکر:"برم ببینم می تونم جدول حجم توپ های قرمز را پیدا کنم".

 

 

 

 

3)         شخصی که قرار بود خط وسط یک جاده 300 کیلومتری را بکشد، بعد از اینکه ده دوازده کیلومتر را خط کشی کرد، جلوی آخرین خط نوشت ، الی آخر... !

 



4)         یک نفر در «بی نهایت» مشغول قدم زدن بود که ناگهان یک صدای «گرومپ» به گوشش خورد. پرسید چی بود؟ گفتند؛ چیزی نبود دو تا خط موازی بودند که باهم برخورد کردند ... !

 


 

5 )       از شخصی که خیلی ادعای علم و دانش می کرد پرسیدند چرا نیوتن وقتی سیب از درخت افتاد و به سرش خورد تعجب کرد؟ یارو جواب داد؛ خب! شاید زیر درخت گلابی نشسته بود ... !

 


 

6)         اوستای بنا به کارگرش می گفت؛ این دیوار 80 متری رو که چیدی، اون 70تا ستون رو کار بذار، بعد آجرها رو از دو تا کامیون کمپرسی خالی کن و بعدش برو با خیال راحت یک ساعت استراحت کن! اما حواست جمع باشه که خوشی زیر دلت نزنه؟! همیشه از این ارفاق ها خبری نیست ... !

 


 

7)        پلیس راهنمایی راننده ای را که با سرعت زیاد در خیابان مشغول رانندگی بود متوقف کرد و تازه متوجه شد در خودرو سواری که 4 نفر ظرفیت دارد، 8 نفر نشسته اند، به راننده گفت؛ 4 نفر مسافر اضافه داری با این سرعت هم رانندگی می کنی؟ و راننده پاسخ داد؛ جناب سروان باید زودتر به مقصد می رسیدم وگرنه آن سه نفری که در صندوق عقب هستند، خفه می شدند ... !

 


 

8)        ریاضی دان،فیزیک دان وزیست شناسی برای هدف های تحقیقاتی در اتاقی تاریک زندانی شدند.بعد از یک هفته اتاق را باز کردند.

زیست شناس گفت:"حوصله ام سر رفت یک قوطی را پیدا کردم و به زمین زدم،...."

فیزیک دان:"اتاق را گشتم تا تصویری از هندسه ی اتاق دستم آمد،آن گاه یک استوانه ی فلزی را در عرض 2 و طول 1 پیدا کردم ، با سرعت لازم و به طور عمودی به زمین زدم...."

 

در نهایت وقتی در سوم را باز کردند صدای ضعیفی به گوش رسید"فرض می کنیم که C یک قوطی کنسرو باز شده است..."


 

9)          فرق بین یک پیتزای بزرگ و یک Ph.D ( دکتری تخصصی ) چیست ؟

یک پیتزای بزرگ یک خانواده ی چهارنفری را سیر می کند اما یک ph.D .........

 

 

 

10)       مدیر مدرسه از معلم پرسید:شما چطوری میفهمید از این دو قلوها کدوم یک حسنه کدوم یک حسینه؟

معلم جواب داد:این که کاری نداره

حسن تا ۶۸۵۰ میتونه بشماره و حسین تا ۷۱۲۰ فقط کافیه به اونا بگم بشمارند تا بفهمم کدوم یکیه... !


 

 

11)         یک دهاتی پیش کدخدای ده شکایت برد و گفت:

آدم های شما محصول زمین مرا ده برابر اندازه واقعی تخمین زده اندکه مالیات بیشتری بگیرند.

کدخدا عصبانی شد و گفت عمو با ده من ریش خجالت نمیکشی دروغ میگویی/

پیر مرد گفت:وقتی شما چند مثقال ریش مرا ده من حساب میکنید از ادم های شما نمیتوان ایراد گرفت که چرا ده برابر تخمین میزنند.

 


 

12)      آقا معلم رو کرد به شاگردش و گفت:اخه تنبل بی خاصیت!تو خجالت نمیکشی که دو سال تو یه کلاس ریاضی موندی؟شاگرد حاضر جواب با پر رویی گفت:چرا خودت خجالت نمیکشی که ۲۵ سال تو همین کلاس ریاضی موندی ... !

 


13)     پدر از پسرش پرسید: امتحان ریاضی امروزت چطور بود؟

پسر: یکی از جوابهام غلط بود.

پدر: معلمتون چند تا سؤال داده بود؟

پسر:پنج تا.

پدر: این خیلی عالیه، پس بقیه سؤال ها رو درست حل کردی؟

پر: نه دیگه، اصلا وقت نشد به بقیه نگاه کنم ... !

 


 

14)        سوال : در یک سبد 9 سیب بزرگ و زیبا وجود دارد. می خواهیم این سیبها را بین 9 دختر تقسیم کنیم ، طوری که به هر نفر یک سیب برسد و یک سیب هم در سبد باقی بماند؟!

حل:باید به 8 دختر هر کدام یک سیب داد و سیب نهم را با سبد به دختر نهم تحویل داد.به این ترتیب طبق شرطهای مساله عمل کرده ایم.!

 

 


15)               سوال: آیا آینه مسطح می تواند تصویری بزرگتر از خودش بدهد؟

- البته ! آینه مسطح می تواند تصویر را بیش از 7 برابر بزرگ کند؟1

حل: برای این منظور کافی است روی یک صفحه کاغذ عدد 108 را بنویسید و آن را جلوی آینه نگه دارید، آینه آنرا به 801 تبدیل می کند. یعنی 7 برابر ... !

 


 

16)        اثبات علمی...... هر که سوادش کمتر درآمدش بیشتر !

 از قدیم گفته اند وقت طلاست، به عبارت دیگر :

 زمان = پول       (  معادله  1  )

 همین طور گفته اند توانا بود هرکه دانا بود، یعنی :

توان = علم     (  معادله  2  )

 می دانید که:

زمان / کار = توان     (  معادله  3  )

 با جای گذاری معادله  1 و 2 در معادله  3  به این معادله می رسیم:

پول / کار = علم

 که می توانیم آن را به این صورت بازنویسی کنیم:

 علم/ کار = پول

 بنابراین:

Lim (پول) = ∞

0→ علم

یعنی هرچه علم و سوادت کم تر باشد درآمدت بیشتر است، و این هیچ ربطی به مقدار کار انجام شده ندارد !

به عبارت دیگر وقتی علمت به سمت صفر میل کند، پولت به بی نهایت خواهد رسید

 

 


 17)         یه آقایی که دکتری رشته ریاضی محض داشته هر چی دنبال کار می گرده بهش کارنمی دن .

بعد از کلی تلاش متوجه میشه شهرداری تعداد رفتگر بی سواد استخدام می کنه . خلاصه

مرد قصه ما خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه . بعد از 2 - 3 ماه میگن باید

همه در کلاسهای نهضت شرکت کنید . این بنده خدا هم شرکت می کنه . یه روزدبیر محترم

در کلاس چهارم ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک متوازی الاضلاع راحساب کنه ،

هر چی فکر می کنه یادش نمیاد . توی این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نهکه می بینه همه

دارن داد می زنن : انتگرال بگیر .

 

نتیجه اخلاقی : دکتری رشتهریاضی رفتگر می شه .

 


 

18)        معلم تکلیف یکی از شاگردان رو می بینه که نوشته:

 15 = 2 + 8

 25 = 5 + 10

 75 = 18 + 35

 15 = 5 + 7

بهش میگه : پدرت باید برات معلم بگیره.

شاگرده میگه: ولی اجازه آقا اینا رو بابام برام حل کرده.

معلمه میپرسه: مگه پدرت چیکاره است؟

پسره میگه: اجازه ! تو چلوکبابی کارمیکنه آقا ... !

 



19)       پدر به پسرش گفت: راستی صبح چی میخواستی به من بگی؟

پسر با شرمندگی : نمی خوام شما را بترسونم , ولی امروز صبح معلم ریاضی مان گفت که از این به بعد هر کسی مساله ریاضی را غلط حل کند , تنبیه میشود ... !

 



20)     معلم ریاضی از دانش آموزپرسید :‹‹اگر مادرت به تو بگوید نصف پرتقال را می خواهی یا  هشت شانزدهم ، کدامش راانتخاب می کنی ؟››

دانش آموز پاسخ داد:‹‹ نصف پرتقال را !››

معلم گفت:‹‹ مگر نمی دانی نصف پرتقال با هشت شانزدهم پرتقال یکی است؟››

دانش آموز جواب داد :‹‹ چرا آقا ! می دانیم ، ولی پرتقالی که شانزده تکه شده باشد ، قابل  خوردن نیست.››


 

 

21)      معلم به دانش آموز : اگرتو 200 تومن پول داشته باشی و برادرت 50 تومن آن را بردارد ، چه  قدر پول برایت می ماند ؟

دانش آموز:‹300 تومن.›

معلم باعصبانیت :‹300تومن؟!)

دانش آموز:‹چون آنقدر گریه می کنم تا پدرم 150 تومان دیگرهم به من بدهد!›

 


   

22)        معلم ریاضی به دانش آموزان گفت : بعضی از نامساوی ها غیر ممکن است مثلا هیچ عددی از خودش بزرگ تر نیست. ناگهان یک دانش آموز در اومد و گفت : ولی آقا من یه عدد سراغ دارم که از خودش بزرگ تره. معلم با تعجب پرسید چه عددی ؟ دانش آموز گفت آقا ، نیم. معلم گفت چطور؟ دانش آموز گفت: آخه من هر وقت میوه ای را با برادرم قسمت می کنم نصف بزرگ ترش  رو برای خودم برمی دارم!

 


 

23)        پسر یک چوپان رشته ریاضی دانشگاه قبول شد ، رفت وبعد از چهار سال که لیسانس گرفت، برگشت پیش باباش ، پدرش ازش پرسید خب حالا که لیسانس ریاضی گرفتی بگو ببینم به چه دردی می خوره این ریاضی؟ پسره جواب داد: کاربرد های ریاضی زیاده ، باباش گفت خب یکیشو بگو ، پسره گفت جای دوری نمیریم مثلا این گله ای شما دارید اگه بخواهیم تعداد گوسفندا  رو بدست بیارم کافیه تعداد پاهاشونو بشمریم و تقسیم بر4 کنیم به این ترتیب به راحتی تعداد گوسفندا به دست میاد!

 


24)          یه معلم ریاضی که همیشه در مورد موضوعات اخلاقی هم صحبت می کرد یک جلسه گفت : ببینید دانش آموزان عزیز اگر کسی به شما لطف یا محبتی کرد رسم ادب اینه که شما هم جبران محبت کنید. جلسه بعد یکی از دانش اموزان اومد پای تابلو که مساله حل کنه و نتونست معلم هم از خجالتش در اومد و یک کتک درست و حسابی بهش زد جلسه ی بعد معلم دوباره از مسایل اخلاقی گفت و گفت ببینید بچه ها من اگه شما کتک بزنم بخاطر اینه که دوستتون دارم و یهتون محبت دارم

دانش آموز (کتک خورده) هم در اومد و گفت پس اگه اجازه بدید ما بعد از کلاس رسم ادب رو بجا بیاریم و جبران محبت کنیم!

 




25)    یه نفر می خواست قضیه ی ریاضی از خودش بگه ، گفت :

مردم بر سه دسته اند (1) کسانی که شمارش بلدند (2) کسانی که شمارش بلد نیستند. 

بهش گفتند پس دسته سوم چی شد؟!

گفت : همش همین بود! ( آخه طفلکی خودش جزء دسته دوم بود)

 



26)       از پدری پرسیدند: آیا درست است که می گویند: زمانی فرا خواهد رسید که پسرها بزرگ تر ازپدرشان خواهند شد؟

گفت:اتفاقا این موضوع سخت ذهن مرا به خود مشغول کرده است.

پرسیدند:به چه دلیل؟   گفت:

وقتی پسرم متولدشدمن۳۰سال داشتم.یعنی۳۰ برابراوسن داشتم.

وقتی  ۲ ساله شد من۳۲ سال داشتم. یعنی۱۶ برابراوسن داشتم.

وقتی۳ ساله شد من۳۳ سال داشتم.یعنی۱۱ برابر او سن داشتم.

وقتی۵ ساله شد من۳۵ سال داشتم. یعنی۷ برابر او سن داشتم.

وقتی۶ ساله شدم ن۳۶ سال داشتم. یعنی۶ برابر او سن داشتم.

وقتی۱۰ ساله شد من۴۰سال داشتم.یعنی۴ برابر او سن داشتم.

وقتی۱۵ ساله شد من۴۵ سال داشتم.یعنی۳ برابراو سن داشتم.

حالا او۳۰ ساله است و من۶۰ ساله یعنی ۲ برابر اوسن دارم.

می ترسم اگر اوضاع به همین منوال پیش رود من پسرش بشوم.

 


 

27)        چهار تا مهندس برق، مکانیک، شیمی و کامپیوتر با یه ماشین در حال مسافرت بودن که یهو ماشین خراب میشه. خاموش میکنه و دیگه هر چی استارت میزنن روشن نمیشه. میگن آخه یعنی چی شده؟!

مهندس برقه میگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالاتو سیم کشی هاشه. یکی از اینا یه ایرادی پیدا کرده.

مهندس مکانیکه میگه: نه بابا، مشکل از سیستم انتقال قدرته، به احتمال زیاد خار موشکی گیربکس از بین رفته.

مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان کنندگیشو از دست داده.

در اینجا میبینن مهندس کامپیوتره ساکته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟ مشکل از کجاست؟ چیکارش کنیم درست شه؟

مهندس کامپیوتره یه فکری می کنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، سوار شیم شاید درست بشه!!!

لازم به ذکره اصولا این ایده مهندس کامپیوترا جواب هم میده!


 

28)    روزی دانش آموز رشته ریاضی به مرد لبو فروش گفت: آقا یک کیلو لبو بده که دلتاش منهای صفر باشه. لبو فروش کمی فکر کرد و با تعجب گفت: دلتاش منهای صفر باشه یعنی چی؟  دانش آموز گفت: یعنی اینکه ریشه نداشته باشه.

 




29)     " پی " چیست؟

ریاضی دان: نسبت محیط دایره به قطر آن است

فیزیک دان: برابر است با : 1415927/3 مثبت یا منفی

مهندس: تقریبا" 3 است




30)         فرق بین ایرانی ها و آمریکایی ها


داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا  یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا

 




  • نعمت الله ابراهیم زاده

طنز

نظرات  (۳۸)

  • محمد هومند
  • سلام
    جالب بودند
    ممنون :))
    پاسخ:

    ســـــــــــــــــــــــــلام

    خواهش میکنم .............. لطف داری!

    ممنون از نظرت!

  • پدرام شاکری نوا
  • سلام، ممنون :)
    پاسخ:

    ســـــــــــــــــــــــلام

    ممنون ............ طبیعی هست که بعضی طنز ها به سلیقه ی بعضیا سازگار نیست و آنچنان که باید به دلش نمی شینه و ... !

    باید منتظر باشیم و اونایی که سری به این مطلب میزنن به طنزا اضافه کنن

  • علی سیارنژاد
  • سلام بر شما... 
    خیلی جالب و زیبا بود. ممنون :-)
    پاسخ:

    ســــــــــــــــــــــــــــــلام یا به قول تو .................. درود

    خواهش .................. ممنون از شما !

    از طرف جامعه مهندسین این توهین های شما به مهندس ها رو نمیڀذیرم....!!!!
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــــــــــــلام
    هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه .............................. !
  • استاد عاشق
  • سلام
    جالب بود خسته نباشید
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــلام
    خواهش میکنم و ممنون
    جالب بودن خوشم مخصوصالبوفروش
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــلام
    چه خوب که خوشت اومده ................ ممنون از نظرت
    جالب بود ولی من نفهمیدم رعایت حال زیر دیپلمی ها رم  بکنین  من یک انتقاد کوچک دارم یک بخش کودک هم درست کنین تا بزرگ ترها اینارو بخونن ماهم اون توسرگرم باشیم ممنون
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــــــلام
    شکسته نفسی می کنی ............ خودت استادی که !
    چطوره یه چیزی برای بزرگترا ( بابا و مامانا ) بنویسم که رعایت حال تو رو بکنن ؟!
    ممنون از نظرت !
  • حامد صادقی
  • سلام

     اخه مگه میشه با معلم ریاضی شوخی کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نگو نگو......حتی شوخیشم قشنگ نیست
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــلام برحامد عزیزم
    افتخار دادی ............ شما چه عجب از این طرفا
    ممنون که سر زدی .... تو لطف داری گلم
  • king of sevome jim
  • خیلی بی مزه بوت!
    بوت?
    نبوت!
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــلام
    خب آره .... چون از بس خودت و "بوت" تو بامزه ترین
    بهرحال چیزی جای تو رو نمی تونه بگیره خب!
  • عرفان صدر
  • جالب بود یا نبود رو نمی دونم.
    چون هیچ کدوم رو نفهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمیدم....!!!!!!!
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــلام
    مثل همیشه ............. چیز جدیدی نیست که !
    نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد : 

    700 هزار تومن ترمی بابای بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میده  اونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس ام اس 

    داده الاغ؟؟
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــلام
    چه مامان زرنگی .................!
    ممنون ... جالب بود و البته واقعیت تلخ !
    ﺗﻮﯼ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻭﺍﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ
    ﺍﻭﻝ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ :ﭼﻄﻮﺭﯼ؟
    ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ....
    ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻭ ﻫﻨﺪﺯﻓﺮﯼ ﺷﻮ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ !
    ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ !
    ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺗﺴﺒﯿﺤﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ :
    ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ....
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــلام
    خیلی با حال بود ......... ممنون
    ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﻪ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻩ
    ﻧﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ ،
    ﻧﻪ ﺁﺷﭙﺰﯼ ﺑﻠﺪﻩ
    ﺧﻼﺻﻪ ﺑﮕﻢ ﺻﻔﺮ ﺻﻔﺮ ..
    ﺍﺯﺵ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﯼ؟
    ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮕﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻠﻪ ﻧﺪﺍﺩﻡ!
    ﻻﻣﺼﺐ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻠﻪ ﺍﯼ .. 
    پاسخ:
    ســـــــــــــــــــــــــلام
    هههههههههه...........
    رفتم بقالی ماست بخرم بقالی گفت :دویستی داری؟؟؟
    منم دستم کردم تو جیبم یه آدامس بهش دادم
    گفتم :امروز روز انتقامه
    پاسخ:
    ســـــــــــــــــلام
    جالب بود با این که خونده بودم
    ممنون
    به منشی شرکت مون میگم بروتو پروگرام فایل
    میگه کامپیوتروروشن کنم؟
    گفتم نه,چند تا سوراخ پشت کیس گذاشتن
    ازاونجا سعی کن به حول و قوه الهی وارد بشی ...
    .
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــلام
    حتما از این منشی های ساختمان پزشکان بود...
  • محمد حسین موحدپور
  • سلام.خیلی باحال بودن
    پاسخ:
    ســـــــــــــــــــــــلام
    خواهش می کنم ............. لطف دارین !
  • عرفان اقوامی
  • یعنی خداییش عالی بود ............
    به معنای واقعی!
    پاسخ:
    ســـــــــــــــــــــــــــــــلام
    همیشه طنز عالیه .............. خصوصا اگه با ریاضی و دبیر ریاضی باشه
    خخخخخخخخ


    دبیرریاضیات:تو میدونی معادله دو مجهولی که ریشه نداشته باشه چه جوریه؟  

    شاگرد:بله آقا یه جوریه که هرچی آب بریزم پاش سبز نمیشه!!

     

     

     

    دلایل درس نخواندن

    1) در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

    2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگر باقی میماند.

    3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

    4) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا" 15 روز میشود. پس 126روز باقی میماند.

    5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.

    6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.

    7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند. 

    8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.

    9) در سال هر فردی  10 روز را به بازی میگذراند . پس 6 روز باقی میماند.

    10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است .

    11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.

    12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد هر فردی هست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!

     

    پاسخ:
    ســـــــــــــــــــــــــــــــــلام

    میگم وقت کردی یه دسنتشویی برو ...........
    سلام
    دقیقا درست میفرمایید و باید به عنوان مورد 13 اضافه گردد، چون مقداری از زمان نیز صرف اینکار میشه....

    در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟
    دختر: یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به هدر نره !
    .
    پسر: یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون ، پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال(

    حالت چشم دانشجویان دختر و پسر

    هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

    (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)

    وقتی استاد خبر امتحان رو میده :

    (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)

    موقع امتحان:

    (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)

    وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:

    (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)

    وقتی که نمره ها رو میزنن :

    (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
    تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته
        یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش
        باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش
        بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه
        بعد به افق خیره میشه و تو افق نیست و نابود میشه
        بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه
        ببینه مشروط میشه یا نه !
    به استادم میگم استاد ما نسل سوخته ایم بخدا
        گفت نسل سوخته ماییم شما نسل پدر سوخته اید
        هیچی دیگه تا حالا اینقدر توی زندگیم قانع نشده بودم !
    بابام اومده توی اتاقم
        میگه دخترم شارژ اینترنتت تموم شده؟
        میگم نه !
        میگه پس چرا داری درس می خونی؟
    دقت کردین آدم وقتی همه سوالای امتحانو بلده،
        یه احساس دستپاچگی و هول شدن بهش دست میده ؟
        اصن دستخط آدم از نستعلیق به میخی سومری تغییر حالت میده !
        آدم دوست داره مثل قارچ خور از روی سوالا بپره
        و سریع پاسخنامه رو ببره بکوبه تو صورت مراقب !
        حالا هیبت نفر اول بلند شدن و برگه رو تحویل دادن بماند
    یعنی توی دبیرستان هیچ چیز بهتر از این نیست که معلم گفته باشه امتحان میگیرم
        بعد بیاد سر کلاس یکم درس بده و بگه امتحان ایشالا واسه جلسه آینده !!
        اونوقت این شادی رو بچه خرخونا خراب میکنن
        که هی میگن آخه ما خوندیم امتحان بگیرید
        و معلمم مجبور میشه امتحان بگیره!! خدا این جو آدما رو نصیب کلاسی نکنه!
    یه روز یه آقایی با بچه ش میرن سینما میبینن جلوشون یه کچل نشسته!
    آقاهه به بچه ش میگه:اگه زدى پسه کله این کچله یه ساندویچ بهت میدم.
    بچهه میزنه توسر کچله!!
    کچله برمیگرده میگه: چرا مىزنى؟
    میگه:به به عباس کچل خوبی؟
    کچله میگه عباس کچل کیه!
    پسره میگه:آخ ببخشید فک کردم دوستم عباس کچله!
    دو دیقه بعد دوباره آقاهه میگه اگه دوباره بری بزنى پسه کله ش 10 هزار تومن بهت میدم!
    باز میزنه تو سره کچله!
    کچله میگه :باز دیگه چرا زدى؟؟
    میگه:آقا ناموساً توعباس کچل نیستى؟
    کچله میگه:نه بخدااااا.
    کچله میبینه هى داره کتک میخوره میره 20 تا صندلى جلوتر میشینه.
    باز آقاهه ب بچه ش میگه:اگه برى اونجا وبزنى پسه کله ش 20 هزار تومن بهت میدم!
    بچه ش میگه باشه.میره پشت سر وکچله محکم میزنه تو سرش میگه:عباس کچل تو اینجا نشستی من یکساعته اون بیچاره رو میزدم !!

    شنیدم در زمان خسرو پرویز


    گرفتند آدمی را توی تبریز

    به جرم نقض قانون اساسی

    و بعضی گفتمان های سیاسی

    ولی آن مرد دور اندیش، از پیش

    قراری را نهاده با زن خویش

    که از زندان اگر آمد زمانی

    به نام من پیامی یا نشانی

    اگر خودکار آبی بود متنش

    بدان باشد درست و بی غل و غش

    اگر با رنگ قرمز بود خودکار

    بدان باشد تمام از روی اجبار

    تمامش از فشار بازجویی ست

    سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

    گذشت و روزی آمد نامه از مرد

    گرفت آن نامه را بانوی پر درد

    گشود و دید با هالو مآبی

    نوشته شوهرش با خط آبی:

    عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟

    بگو بی بنده احوالت چه طور است؟

    اگر از ما بپرسی، خوب بشنو

    ملالی نیست غیر از دوری تو

    من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور

    بساط عیش و عشرت جور و واجور

    در این جا سینما و باشگاه است

    غذا، آجیل، میوه رو به راه است

    کتک با چوب یا شلاق و باطوم

    تماما شایعاتی هست موهوم

    هر آن کس گوید این جا چوب دار است

    بدان آن هم دروغی شاخدار است

    در این جا استرس جایی ندارد

    درفش و داغ معنایی ندارد

    کجا تفتیش های اعتقادی ست؟

    کجا سلول های انفرادی ست؟

    همه این جا رفیق و دوست هستیم

    چو گردو داخل یک پوست هستیم

    در این جا بازجو اصلا نداریم

    شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم

    به جای آن اتاق فکر داریم

    روش های بدیع و بکر داریم

    عزیزم، حال من خوب است این جا

    گذشت عمر، مطلوب است این جا

    کسی را هیچ کاری با کسی نیست

    نشانی از غم و دلواپسی نیست

    همه چیزش تماما بیست این جا

    فقط خودکار قرمز نیست این جا
    سلام
    چرا طنزهای ارسالی رو توی وب نمیذارید؟
    پاسخ:
    ســـــــــــــــــــــــــــلام
    یعنی علاوه بر تایید ، انارو تو وب بذارم؟

    سر جلسه امتحان یه دختره بغل دسته من نشسته بود من میگی حال کرده بودم گفتم لااقل ۲۰ نگیرم ۱۷ که رو شاخشه خلاصه کلی باهاش هماهنگ کردم که بهت علامت دادم چطور برسونو این حرفا! هیچی دیگه تا برگها رو اوردن دیدم بلند شد برگهارو پخش کرد و گفت بچها سرتون تو برگه خودتون باشه

    سرعت گذر پاییز همچون Dial Up است و سرعت گذر تابستان همچون ADSL . لامصب انگار دنبالش کردن پا گذاشته رو گاز داره میره.
    دانشجو در ملل مختلف:

    ژاپن: به شدت مطالعه می‌کند و برای تفریح روبات می‌سازد!

    مصر: درس می‌خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی‌مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می‌شکند!

    هند: پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر خوشگلی می‌شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می‌کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشن پیش می‌آید و سرانجام آن دو با هم عروسی می‌کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود!

    عراق: مدام به تیرها و خمپاره‌های تروریست‌ها جاخالی می‌دهد و در صورت زنده ماندن درس می‌خواند!

    چین: درس می‌خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می‌سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می‌فروشد!

    گینه بی‌سائو: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله‌ای درس بخواند!

    کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری آمریکا، دعا کند!

    پاکستان: او بشدت درس می‌خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

    اوگاندا: درس می‌خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس، چند نفر از قبیله توتسی را می‌کشد!

    انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری! منقرض می‌شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می‌خوانند!

    ایران: عاشق تخم‌مرغ است! سرکلاس دروس عمومی، ‌چرت می‌زند و سر کلاس دروس اختصاصی، جزوه می‌نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی‌ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می‌کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می‌خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می‌گوید! او سه سوته عاشق می‌شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، والا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می‌شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می‌شود ولی هنوز دلیل این وضوع مشخص نشده، که چرا صاحبخانه‌ها جان به عزرائیل می‌دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی‌دهند! او چت می‌کند! خیابان متر می‌کند و در یک کلام عشق و حال می‌کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان، در خطر انقراض است


    مرد: عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!
    زن: از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــگ بووووووود!
    مرد: اون که ۱۰۰%… هیکلت همیشه قشنگ بوده…
    اصلاً من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد…!
    زن: یعنی به خاطر هیکلم، فقط با من ازدواج کردی ؟
    خیلی هیــــــــــــزی بیش از اندازه هیزی!

    مرد: نه عزیزم، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم…
    هیکلت واسم مهم نبود!
    زن: یعنی چی؟!
    پس این همه ورزش میرم، برای کی میرم برا عمم؟!
    هیکلم برات مهم نیست اصلا؟!!

    مرد: عزیزم، موقع دوست شدن مهم نبود، الان که هست…!
    زن: یعنی الان میرم ورزش، برات بی اهمیت میشم؟!!
    مرد: فدات شم، قربونت بشم، همه چیزت، تمام وجودت، همه خصوصیاتت، برام مهمه!
    زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی؟
    خیلی نامردی خیلی نامردی…

    چیه پای کسی درمیونه؟؟!!
    مرد: بابا، جان مادرت بیخیال شو، چه غلطی کردیم تعریفتو کردیماااا؟؟!!
    زن: دیدی… دیدی…
    پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی؟!
    برو از جلو چشام دور شو…
    یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم…
    سلام
    هر طور خودتون صلاح میدونید
    اگر بذارید که خیلی عالیه ، خوشحال میشم، لطف میکنید....
    پاسخ:
    ســــــــــــــــــــــــــلام
    فعلا که سرم بدجور شلوغه
    سعی میکنم.........
    سلام استاد .................
    به امید روزی که سرتون خلوت بشه...................شایدم اصلا این توفیق رو نداشتیم.
    با احترام
    ایوب را پرسیدند صبر از که آموختی ؟

    گفت: یه‌ هفته با اینترنت ایران کار کردم
    ................................
    انسان در این دار فانی مسافری بیش نیست،

    و روزه بر شخص مسافر جایز نمی باشد.

    والسلام
    ................................
    ﯾﺎﺭﻭ ﺯﻧﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺤﻞ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ:

    ﺳﻼﻡ ﺿﻌﯿﻒ ﮐﺶ!

    ﺷﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻧﺸﻮ ﻣﯿﺰﻧﻪ، ﻓﺮﺩﺍﺵ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﯿﮕﻪ:

    ﺳﻼﻡ ﺿﻌﯿﻒ ﮐﺶ ﺷﮑﺎﮎ!

    ﻣﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﺎ ﻗﺼﺎﺏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺭﻩ ؟!!

    ﻓﺮﺩﺍﺵ ﻗﺼﺎﺑﻪ ﻣﯿﮕﻪ:

    ﺳﻼﻡ ﺿﻌﯿﻒ ﮐﺶ ﺷﮑﺎﮎ ﺑﭽﻪ ﻧﻨﻪ ...!!!

    - – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

    هالوژن چیست !؟

    به ژن های ساده لوح و احمق گفته میشود!

    - – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

    ﺍﻣﺮﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ

    ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ

    ﮐﻮﺩﮎ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺧﻂ ﺧﻄﯿﺶ ﮐﻦ

    ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : خاک برمخت ، ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪﺍ ﺍﯾﻦﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻦ

    ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﺴﻮﺩ ، ﻻﯾﺴﻮﺩ ، لامرض

    هیچى دیگه ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ باهم ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ

    که یهو ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﺻﺪﺍﺵ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪیم فرار کردیم


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی